سنجاق قفلی

تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو ازآنم همه ؛ تو

سنجاق قفلی

تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو ازآنم همه ؛ تو

!back to me

شب پره ها؛
خواب می بینند که از آفتاب ترسی ندارند
آفتاب؛
خواب دقیقه ای را می بیند که به گوشه ای نشسته و
پاها دراز کرده و دنیا را نگاه می کند
خواب می بینند صخره ها؛
به نرمی آب می شوند
و ریشه های درخت ها را می بوسند
خواب می بینند جاده ها؛
که برمی خیزند و به میهمانی راهها می روند
پنجره ها خواب می بینند پنجره های مجاور را دیده اند

خواب می بینم آمدی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد