سنجاق قفلی

تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو ازآنم همه ؛ تو

سنجاق قفلی

تو هستی من شدی از آنی همه من من نیست شدم در تو ازآنم همه ؛ تو

نگاه کن !

 

نگاه کن ؛

             پرندگان زمستانی ؛ چگونه در دل من خود را گرم می کنند

و ماه نیمه ؛

              در طراوت روحم ؛ نیم دیگر خود را می جوید

ببین چگونه تو ر ادوست دارم

که آفتاب یخ زده  

                            در رگ هایم می خزد

                           و در حرارت خونم پناهی می جوید . 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد